یکی بود، یکی نبود!

ساخت وبلاگ

«یکی'>یکی بود، یکی نبود» 

نه جانم! 

«قصّه» این نبود! 

این بود؛ 

یکی بود، یکی نبود... 

که یک سپاه بود برای «سپاه»! 

که وجودش همه خیر و خوبی... 

که یک‌پارچه نور الهی... 

که دور تا دورش را می‌پاشید بذر نیکی... 

که دورش بگردم؛

می‌پاشد هنوز! 

و «مثلهم کمثل الذی...» 

که هم‌چون چراغی روشن است در دل تاریکی! 

که دل آدم از بودن در کنارش رنگ می‌گیرد؛ 

رنگ مؤمن و متقی... 

رنگ نور... 

رنگ عشق... 

رنگ خدا را... 

+ عکس از دوست بسیار عزیز و نازنینم؛ «مجنون‌الطلائیه» / وبلاگ «قبیله عشق» 

و با سپاس فراوان از محبّت‌شان... »»»»»سایه در خورشید...

ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت: 17:58