درد عشقی کشیدهام که مپرس / زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیدهام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش / میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی / لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبهی گدایی خویش / رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیدهام که مپرس...
آری؛
«نمیشود در کار نیاورید! آقا بروید دنبالش شاید بشود! بارها یک قضیهای نشده، رفتیم دنبالش، شده است!»
»»»»»سایه در خورشید...
برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 129