همه هست آرزویم...

ساخت وبلاگ

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رویی
چه زيان تو را كه من هم، برسم به آرزویی؟!
به كسی جمال خود را ننموده‏‌ای و بينم
همه‌جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گويی!
غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گویی!
به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويم
شده‏‌ام ز ناله، نالی، شده‌‏ام ز مويه، مویی
همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگی
من از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مویی!
چه شود كه راه يابد سوی آب، تشنه‌كامی؟
چه شود كه كام جويد ز لب تو، كامجویی؟
شود اين كه از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت!
من خشک‌لب هم آخر، ز تو تَر كنم گلویی؟!
بشكست اگر دل من، به فدای چشم مستت!
سر خُمّ می سلامت، شكند اگر سبويی
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی!
نه به باغ ره دهندم، كه گلی به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بویی
ز چه شيخ پاكدامن، سوی مسجدم بخواند؟!
رخ شيخ و سجده‏‌گاهی، سر ما و خاك كویی
بنموده تيره روزم، ستم سياه‌چشمی
بنموده مو سپيدم، صنم سپيدرویی!
نظری به سوی (رضوانی) دردمند مسكين
كه به جز درت اميدش نبود به هيچ سويی

«فصیح‌الزمان شیرازی»

.

.

+ تنها آرزویم دیدار دوباره‌ و زودهنگام گل روی مادرم هست و...

دیگر هیچ!

.

همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگی
من از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مويی!

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی... »»»»»سایه در خورشید...

ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 18:27