«فاضل» و سه غزل ناب بدون نشانه‌گیری و پرتاب!

ساخت وبلاگ

.

.

.

از باغ می‌برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن‌های زمستانیت کنند
پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای‌ست که قربانی‌ات کنند

«فاصل نظری»

.

.

.

.

.

بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه! بی‌تاب شدن، عادت کم‌حوصله‌هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
آسمان با قفس تنگ، چه فرقی دارد؟
بال وقتی قفس پرزدن چلچله‌هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله‌هاست
باز می‌پرسمت از مساله‌ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه‌ی مسأله‌هاست

«فاضل نظری»

.

.

.

.

.

من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است

مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...

ز من اقرار با اجبار می‌گیرند، باور کن
شکایت‌های من از عشق ازین دست اعترافات است

میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی‌شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است.

«فاضل نظری»

.

.

.

+ یادم نمی‌آید جز پروین اعتصامی که البته او هم خیلی مردانه می‌سرود، هیچ شعری از هیچ شاعره‌ای را بیش از یک‌بار خوانده باشم!

نمی‌دانم چرا!

گاهی فکر می‌کنم شعر رسماً شاهکاری مردانه است!

مرد مثل اشعار پروین اعتصامی...

مثل خودش...

.

.

.

.

.

»»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 13:51